کد مطلب:30026 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

حُکَیم بن جَبَلة












حُكَیم بن جَبَلة بن حصین عبدی كه به او «ابن جبل» هم می گفتند، از یاران علی علیه السلام[1] و از استوار گامان در اطاعتش و از آگاهان به حقّ خلافتش بود.

حكیم را با تعابیر:«قومش از او فرمان می بردند»،[2] «یكی از شریف ترین قهرمانان»[3] و «شجاع تر از او شنیده نشده»[4] ستوده اند.

او در جریان شورش علیه عثمان، رهبری بصریان را بر عهده داشت.[5] در روزگار خلافت امام علی علیه السلام نیز پس از آن كه فتنه افروزان جمل به سركردگی طلحه و زبیر، آتش بس با عثمان بن حُنَیف (فرماندار بصره) را نقض كردند و بر مردمْ یورش بردند و آهنگ تصرّف بصره كردند، حكیم با یاران خود، آگاهانه و شجاعانه با آنان جنگید.

جمله بلند او كه در هنگامه نبرد با جَملیانْ بیان كرد و گفت:«من در پیكار با اینان در تردید نیستم... »،[6] نشان دهنده شناخت دقیق و باور عمیق او از حق است. او در این نبرد، شهد شهادت نوشید.[7].

امام علی علیه السلام یكی از دلایل نبرد با لشكر جمل و فتنه گری و فسادجویی آنان را قتل حكیم بن جبله به دست آنان یاد كرد.[8].

6477. تاریخ الطبری - به نقل از جارود بن ابی سبره -:در شبی كه عثمان بن حنیف زندانی شد، در حیاط «مدینة الرزق (انبار آذوقه)»،[9] خوارباری برای خوراك مردم بود كه عبد اللَّه [ بن زبیر] قصد داشت از آن برای تغذیه یارانش استفاده كند. در این حال، خبر آنچه با عثمان [ بن حنیف] كرده بودند، به حُكَیم بن جَبَله رسید.

حكیم گفت:اگر عثمان را یاری نكنم، خدا ترس نیستم. پس با گروهی از مردانِ دو قبیله عبد القیس و بكر بن وائل - كه بیشتر آنها از عبد القیس بودند -، به «مدینة الرزق»، نزد عبد اللَّه بن زبیر آمد.

ابن زبیر پرسید:ای حكیم! چه كار داری؟

گفت:می خواهیم از این خوراك، ارتزاق كنیم و دیگر، این كه می خواهیم بنا بر عهدنامه ای كه با عثمان بن حُنَیف نوشته اید، او را رها كنید تا در مقرّ فرمانداری، اقامت كند تا آن گاه كه علی علیه السلام بیاید.

به خدا سوگند، اگر یاورانی علیه شما می یافتم كه با آنان شما را بكوبم، كارهای شما را برنمی تابیدم و تا شما را در برابر كسانی كه كشتید، نمی كشتم، از پا نمی نشستم. چون برادران ما را كشته اید، ریختن خون شما برای ما حلال است.

آیا از خدای عزّوجل نمی هراسید؟ با چه دستاویزی ریختن خون ها را حلال می شمرید؟

[ عبد اللَّه بن زبیر] گفت:به خاطر خون عثمان بن عَفّان.

حُكیم گفت:آیا كسانی كه آنها را كشتید، قاتلان عثمان بودند؟ آیا از خشم خدا نمی هراسید؟

عبد اللَّه بن زبیر به او گفت:از این خوردنی ها به شما نمی دهیم و عثمان بن حُنَیف را هم رها نمی كنیم تا آن گاه كه علی را [ از خلافت، ] خلع كند.

حكیم گفت:بار خدایا! تو حاكم عادلی. پس گواه باش. و به یارانش گفت:من در [ حقّانیت] نبرد با اینان، هیچ شك و تردیدی ندارم. پس هر كس شك دارد، بازگردد.

حُكیم با آنان جنگید و جنگ سختی میان آنان در گرفت و مردی شمشیر بر ساق پای حكیم زد [ و آن را قطع كرد]. حكیم، ساق خود را برداشت و آن را به سوی آن مرد، پرتاب كرد. به گردن او اصابت كرد و او را بر زمین انداخت و نیمه جان شد. حكیم هم كِشان كِشان، خود را به او رساند و وی را كشت و بر او تكیه زد. مردی بر او گذشت و گفت:چه كسی تو را كشت؟ گفت:تكیه گاهم!

در آن نبرد، هفتاد مرد از عبد القیس، كشته شدند.

هُذَلی می گوید:حكیم، هنگامی كه پایش قطع شد، سرود:

ای دو پای من! نگران مباشید

دستان شجاعت با من است

كه با آنها از پاهایم دفاع می كنم.

عامر و مَسلَمه می گویند:همراه حكیم، پسرش اشرف و برادرش رعل بن جبله نیز كشته شدند.[10].

6478. سیر أعلام النبلاء:حُكَیم در جنگ جمل[11] می جنگید تا آن كه پایش قطع شد. پس آن را برداشت و بر [ سر] كسی كه آن را قطع كرده بود، كوفت و او را كُشت و همچنان با یك پا می جنگید و رَجَز می خواند و می گفت:

ای ساق پا! نگران مباش

دستم با من است

كه با آن از ساقم حمایت می كنم.

پس خون فراوانی از او رفت و بر همان مقتولی كه پایش را قطع كرده بود، تكیه زد و نشست. سواری بر او گذشت و گفت:چه كسی پایت را قطع كرد؟ گفت:تكیه گاهم! پس شجاع تر از او شنیده نشده است. سپس سحیم حدّانی بر او یورش بُرد و او را كُشت.[12].

6479. امام علی علیه السلام - از سخنانش هنگامی كه به بصره داخل شد -:بندگان خدا! با سینه هایی گشاده و اطمینان كامل، به این قوم، حمله برید كه آنان، بیعتم را شكستند و كارگزارم ابن حُنَیف را سخت كتك زدند و پس از شكنجه شدید، اخراجش كردند. اینان نگهبانان بیت المال و نیز حكیم بن جبله عبدی را كشته اند.[13].









    1. رجال الطوسی:530/61.
    2. الاستیعاب:558/421/1، اُسد الغابة:1233/57/2.
    3. سیر أعلام النبلاء:136/531/3.
    4. سیر أعلام النبلاء:136/532/3، تاریخ الإسلام:495/3، اُسد الغابة:1233/58/2.
    5. تاریخ الطبری:378/4، تاریخ الإسلام:495/3، سیر أعلام النبلاء:136/531/3.
    6. تاریخ الطبری:475/4، الكامل فی التاریخ:320/2، الاستیعاب:558/423/1.
    7. تاریخ الطبری:471 - 466/4، الاستیعاب:558/421/1، اُسد الغابة:1233/572.
    8. الإرشاد:252/1، الجمل:334، تاریخ الطبری:481/4.
    9. مدینة الرزق، یكی از پاسگاه های ایران در حوالی بصره، پیش از آمدن مسلمانان بوده است (معجم البلدان: 41/3).
    10. تاریخ الطبری:474/4. نیز، ر. ك:الكامل فی التاریخ:320/2، الاستیعاب:558/423/1.
    11. منظور، حوادث آغازین ماجرای جمل است. (م)
    12. سیر أعلام النبلاء:136/531/3، تاریخ الطبری:471/4، اُسد الغابة:1233/57/2.
    13. الإرشاد:252/1، الجمل:334.